روز مادر

ساخت وبلاگ

امروز تولد عشقمه...دیشب قبل اومدن عشقم خونه رو با شمع منور کردم و کیک خوشگلی سفارش دادم...با چند تا هدیه کوچولو موچولو مثل افترشیو و فوم اصلاح و...

رضا که وارد شد چراغ ها رو خاموش کرده بودم با کیک به دست و تمامی شمع ها روشن...اهنگ تولو تولدم گذاشنه بودم عشقم شوکه شده بود...عزیزم نفسم تولد زیبات مبارک

روز مادر...
ما را در سایت روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maadoottaa بازدید : 105 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:19

حنابندون من و عشقم بود...

ثانیه ها میدون...باورم نمیشه چطور شد یک سال

خدا خونم حافظ و پشتیبان خانواده عزیزم که پشتیبان من و همسرم از اول تا الان بودن باش...بخاطر همه چی شکرت...دوست دارم

روز مادر...
ما را در سایت روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maadoottaa بازدید : 99 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:19

خدایا خودت هوای ما رو داشته باش

روزهای خوب و پز از عشق رو برامون رقم بزن

و کمک کن در کنار هم به رویاهای زیبامون برسیم

آمین یا رب العالمین

 

روز مادر...
ما را در سایت روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maadoottaa بازدید : 119 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:19

دیروز رضا تا شب سر کار بود منم برای شام کوکو درس کردم+باگت و خیار شور و گوجه و کاهو و سساخه قرار گذاشتیم شام بریم بیرونالبته رضا نظرش این بود که شام بیرون بخوریم ولی بخاطر این اوضاع اقتصادی من ترجیح د روز مادر...
ما را در سایت روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maadoottaa بازدید : 84 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:19

دیروز بعد خوردن ناهار (خورشت لوبیا)راهی همدان شدیم حدود 8شب رسیدیم همدان...ملدر پدر نوشین خونه بودن

امروز داداش ماموریته...نوشینم برای ناهار اومد(ماکارونی درست کردیم) اش خیارم مادر اختصاصی برای رضا اورد

روز مادر...
ما را در سایت روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maadoottaa بازدید : 98 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:19

تقریبا ساعت 5 بود که مادر اینا زنگ خونمون رو زدن...مادرم پیشاپیش بهم خبر داده بودرضا هم چند دقیقه قبلش با کلی هویچ و بستنی اومده بود خونهدست پدر دو تا جعبه انگور و سیب بود...کلی اعصابم خورد شد که با س روز مادر...
ما را در سایت روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maadoottaa بازدید : 94 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:19

 صبح چهارشنبه بخاطر عشقم رفتم سبزی خریدم و مشغول آماده کردن آش رشته شدمساعت 11:30 همسرم کلاس داشت...بعد رفتن کلاسش هم قرار بود بره صادقیه ثبت نام کنه...حدود ساعت 3:30 بود که عشقم برگشت...وقتی در رو با روز مادر...
ما را در سایت روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maadoottaa بازدید : 79 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:19